کد مطلب:1760 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:424

مقاله ثالثه(باب سوم)
باب سوم در سرّ نیّت و آداب آن است و در آن پنج فصل است

فصل اول در حقیقت نیّت است در عبادات

بدان كه نیت عبارت است از تصمیم عزم به اتیان شی ء و اجماع نفس بر آوردن آن پس از تصور آن و تصدیق به فائده آن و حكم به لزوم اتیان آن. و آن حالتی است نفسانی وجدانی كه پس از این امور پیدا شود، كه از آن تعبیر به همت و تصمیم عزم و اراده و قصد می كنیم. و این در جمیع افعال اختیاری موجود است و هیچ فعل اختیاریْ ممكن التّخلّف از آن نیست. و این امر در تمام عمل حقیقتاً موجود است بدون شائبه مجاز. و لازم نیست در اثناء آن یا

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 157

در اوّل آن تفصیلًا در ذهن حاصل باشد، یا این قصد و تصمیم را تفصیلًا تصور نماید فاعل؛ بلكه گاه شود كه انسان به همان تصمیمِ عزمْ اتیان می كند عمل را در صورتی كه از صورت تفصیلیّه عمل و تصمیم بكلّی ذاهل و غافل است، ولی آن حقیقت موجود است و عمل به تحریك آن در خارج موجود شود؛ چنانچه در افعال اختیاریّه وجداناً این امر واضح است.

بالجمله، این تصمیمِ عزم، كه عبارت از نیّت است در لسان فقها رضوان اللَّه علیهم در هر عملی موجود است بدون تخلّف، كه اگر كسی بخواهد عمل اختیاری را بدون آن ایجاد كند امكان ندارد. با این وصف وسوسه شیطان پلید و دعابه واهمه عقل را محكوم خود می كند و امر ضروری را بر انسان بیچاره تعمیه می كند؛ و به جای آن كه انسان عمر گران بهای خود را صرف در تجوید و تخلیص عمل كند و آن را از مفاسد باطنیّه تخلیص كند و به جای آن كه آن را صرف در معارف توحید و حق شناسی و حق طلبی كند، ابلیس پلید او را وسوسه كند و نصف عمر را صرف در امری ضروری و شیئی واجب الحصول كند. شیطان را دامها و مكاید بسیار است: یكی را به ترك اصل عمل وادار كند؛ و دیگری را كه مأیوس شود از آن كه ترك عمل كند، به ریا و عجب و دیگر مفسدات وادار كند؛ و اگر به این امر موفق نشد، عملش را از راه مقدّس مآبی باطل كند- عبادات همه مردم را در نظر انسان خوار كند و مردم را نسبت به عدم مبالات دهد؛ آن وقت وادار كند كه در نیّت مثلًا، كه امری است ملازم با عمل، یا تكبیر یا قرائت، كه از اموری است عادی و بی مایه، جمیع عمر را صرف كند. و بالأخره راضی نشود از انسان مگر آن كه عملش را به یكی از این طرق باطل كند.

وسواس را شئون بسیار و طرق بی شمار است كه اكنون نتوان در جمیع آن بحث كرد و تمام شئون آن را استقصا نمود؛ ولی در بین همه، وسوسه در نیّت شاید از همه مضحكتر و عجیبتر باشد؛ زیرا كه اگر كسی بخواهد با تمام قوا قیام كند در همه عمر به اتیان یك امر اختیاری بدون نیّت، ممكن نیست از عهده برآید؛ مع ذلك، یك نفر بیچاره مریض النّفسِ ضعیف العقل را

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 158

می بینی كه در هر نماز مدتهای مدید خود را معطل می كند كه نمازش با نیّت و عزم موجود شود. و این شخص به آن ماند كه مدتها تفكر كند كه برای بازار رفتن یا نهار خوردن نیّت و عزم تهیه كند. بیچاره ای كه باید نمازْ معراج قرب و مفتاح سعادت او باشد و با تأدّب به آداب قلبیّه و اطّلاع بر اسرار این لطیفه الهیّه تكمیل ذات و تأمین نشئه حیات خود كند، از همه این امور غفلت كرده، بلكه این امور را لازم نداند سهل است، همه را باطل شمارد و سرمایه عزیز خود را صرف در خدمت شیطان و اطاعت وسواس خنّاس كند و عقل خدا داد را كه نور هدایت است محكوم حكم ابلیس كند.

عبد اللَّه بن سنان گفت: "ذكر كردم پیش حضرت صادق مردی را كه مبتلا بود به وضوء و نماز (یعنی وسواسی بود) و گفتم: "او مرد عاقلی است." فرمود: "چه عقلی دارد، با آنكه اطاعت شیطان می كند". گفتم: "چگونه اطاعت شیطان می كند؟" فرمود: "سؤال كن از او این كه می آید او را از چه چیز است، می گوید از عمل شیطان است."" "239"

بالجمله، قطع این ریشه را انسان باید با هر ریاضت و زحمتی است بكند، كه از همه سعادات و خیرات انسان را بازمی دارد. ممكن است چهل سال انسان جمیع عباداتش حتی به حسب صورت نیز صحیح به جا نیاید و اجزای صوری فقهی هم نداشته باشد، فضلًا از آداب باطنیّه و شرعیّه. مضحك تر آنكه بعضی از این اشخاص وسواسی عمل جمیع مردم را باطل می دانند و تمام مردم را بی مبالات به دین محسوب می كنند. با آنكه خود اگر مقلّد است، مرجع تقلیدش نیز چون متعارف مردم می باشد؛ و اگر اهل فضل است، به اخبار رجوع كند ببیند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و ائمّه هدی علیهم السلام نیز در این امور متعارف بودند. فقط در تمام مردم این طایفه وسواسیّه هستند كه به خلاف رسول خدا و ائمّه معصومین علیهم السلام و فقهاء مذهب و علماء ملت عمل می كنند، و اعمال همه را ناچیز می شمارند و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 159

عمل خود را موافق با احتیاط و خود را مبالی به دین می دانند. مثلًا، در باب وضو اخباری كه وضوی رسول خدا را بیان كرده اند متواتر است. علی الظاهر، حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله یك مشت [آب ] به صورت می زدند و یك مشت به دست راست و یك مشت به دست چپ. "240" و اجماع فقهاء امامیّه قائم است علی التّحقیق كه این وضوء صحیح است. و ظاهر كتاب خدا نیز همین است. در شستن دوم، بلكه غرفه دوم، بعضی اشكال كردند؛ ولی غرفه دوم، بلكه شستن دوم نیز، ضرر ندارد، گرچه در استحبابش كلامی است. و لیكن شستن سوم بدعت و مبطل وضوء است بلا اشكال روایتاً و فتویً. اكنون عمل وسواسی بیچاره را ببین كه به بیست غرفه كه هر یك از آن غرفه ها فرا می گیرد تمام دست را و غَسله تامّه محسوب می شود اكتفا نمی كند؛ در این صورت وضویش بی اشكال باطل است. این بدبخت ضعیف العقل این عمل را كه از اطاعت شیطان و وسوسه او بجا آورده صحیح می داند و موافق احتیاط، آن وقت عمل سایرین را باطل می شمارد. اكنون وجه صدق حدیث شریف كه او را بی عقل شمرده است معلوم می شود. كسی كه عمل مخالف با عمل رسول خدا را صحیح بداند و عمل موافق با آن حضرت را باطل بداند، یا از دین خدا خارج است یا بی عقل. و چون این بیچاره از دین خارج نیست، پس بی عقل است و مطیع شیطان و مخالف رحمان.

و برای علاج این مصیبت و داء عضال چاره ای نیست جز آن كه قدری تفكّر كند در این امور كه ذكر شد و مقایسه كند عمل خود را با عمل نوع متدیّنین و علماء وَ فقهاء رضوان اللَّه علیهم؛ و اگر خود را مخالف با آنها دید ارغامِ انفِ شیطان كند و بی اعتنائی به آن پلید نماید. و چند مرتبه كه شیطان وسوسه كرد كه عملت باطل است، جواب دهد كه اگر عمل همه فقهاء امّت باطل شد، عمل من نیز باطل باشد. امید است چندی كه مخالفت شیطان نمود و در ضمن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 160

به حق تعالی با عجز و نیاز از شرّ او پناه برد، این مرض رفع شود و شیطان چشم طمعش از او بریده گردد؛ چنانچه برای دفع كثرت شك، كه آن نیز از القائات شیطان است، در روایات شریفه همین دستور را دادند:

در كافی شریف سند به حضرت باقر العلوم علیه السلام رساند كه گفت: "وقتی كه زیاد شد شكّت در نماز، ممضی دار نماز را، یعنی اعتنا به آن مكن، امید است كه رها كند تو را؛ همانا این نیست مگر از شیطان." "241"

و در روایت دیگر است كه حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام می فرمایند: "عادت ندهید شیطان را به خودتان به شكستن نماز، پس به طمع بیندازید او را؛ زیرا كه شیطان پلید است معتاد است به آنچه عادت داده شد."

زراره گوید كه فرمود: "همانا می خواهد آن خبیث كه اطاعت شود، پس وقتی كه عصیان شد، عود نمی كند به كسی از شماها." "242"

و این از معالجات مهمّه است در جمیع اموری كه از القائات شیطان است و از دعابه های واهمه شیطانیّه است. و در احادیث شریفه ادعیه نیز دستور داده اند، هر كس خواهد به وسائل و مستدرك آن در اواخر كتاب خلل رجوع كند.

فصل دوم

یكی از مهمّات آداب نیّت، كه از مهمّات جمیع عبادات است و از دستورات كلّیه شامله است، "اخلاص" است. و حقیقت آن، تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا، و صافی نمودن سرّ است از رؤیت غیر حق تعالی در جمیع اعمال صوریّه و لُبّیّه و ظاهریّه و باطنیّه. و كمال آن، ترك غیر

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 166 فصل چهارم ..... ص : 166

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 161

است مطلقاً و پا نهادن بر انّیّت و انانیّت و غیر و غیریّت است یكسره. قال تعالی: الا للَّه الدّینُ الْخالِص. "243" (خدای تعالی اختیار فرموده برای خویش دین خالص را.) و اگر یكی از حظوظ نفسانیّه و شیطانیّه در دین باشد، خالص نخواهد بود؛ و آنچه خالص نیست، حق تعالی اختیار نفرموده؛ و آنچه شائبه غیریّت و نفسانیّت دارد از حدود دین حق خارج است.

و قال تعالی: وَ ما امِرُوا الّا لِیَعْبُدُوا اللَّه مُخلِصینَ لَهُ الدّین. "244"

و قال تعالی: مَنْ كانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ. "245"

و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله- علی ما نُقِل: انَّما لِكُلّ امْرِئ ما نَوی: فَمَنْ كان هِجْرَتُهُ الی اللَّه وَ رَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ الی اللَّه وَ رَسُولِهِ؛ وَ مَنْ كان هِجْرَتُهُ الی دُنیا یُصیبُها اوْ امْرَأَةٍ یَنْكَحُها، فَهِجْرَتُهُ الی ما هاجَرَ الَیه. "246"

و قال تعالی: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَی اللَّه. "247" و این آیه شریفه ممكن است متكفّل جمیع مراتب اخلاص باشد: یكی هجرت صوری كه به بدن واقع شود. و این هجرت اگر خالص برای خدا و رسول نباشد، بلكه برای حظوظ نفسانی باشد، هجرت إلی اللَّه و رسوله نیست. و این مرتبه اخلاص صوری فقهی است.

و دیگر، هجرت معنوی و مسافرت باطنی است كه مبدأ آن، بیت مظلمه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 162

نفس است؛ و غایت آن، خدای تعالی و رسول او است كه آن هم به حق برگردد، زیرا كه رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلكه آیت و مرآت و نماینده است؛ پس هجرت به او هجرت به حق است (حبّ خاصان خدا حبّ خدا است.) "248"

پس، محصّل معنای آیه شریفه، به حسب این احتمال، آن است كه كسی كه به مهاجرت معنوی و سفر قلبی عرفانی از بیت نفس و منزل انانیّت خارج شد و مهاجرت الی اللَّه كرد بدون دیدن خود و نفسانیّت و حیثیّت خود، جزای او با حق تعالی است. و اگر سالك در سلوك الی اللَّه یكی از حظوظ نفسانیّه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات بلكه گرچه وصول به قرب حق كه برای رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوك الی اللَّه نیست؛ بلكه سالك خارج از بیت نشده، بلكه مسافر در جوف بیت است از گوشه ای به گوشه ای و از زاویه ای به زاویه ای.

پس، سفر اگر در مراتب نفس شد و برای رسیدن به كمالات نفسانیّه، سفر الی اللَّه نیست بلكه من النّفس الی النّفس است؛ ولی سالك را برای سفر الی اللَّه این سفرْ ناچار پیش آمد كند. و جز كمّل از اولیاء علیهم السلام نتواند كسی سفر ربّانی بی سفر نفسانی كند؛ فقط این شأن برای كمّل است؛ و شاید آیه شریفه سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْر "249" اشاره به این سلامت از تصرّفات شیطانی و نفسانی باشد در جمیع مراتب سیر در لیالی مظلمه طبیعت، كه برای كمّل لیلة القدر است تا طلوع فجر یوم القیمة، كه برای كمّل رؤیت جمال احدیّت است. و امّا غیر آنها، در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلكه در اوائل امر هیچ سالكی از تصرّفات شیطانیّه خارج نیست.

پس، معلوم شد كه این مرتبه از اخلاص- كه سلامت از اول مرتبه سیر الی اللَّه تا آخر مراتب آن كه حصول موت حقیقی است بلكه تا پس از حیات

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 163

ثانوی حقّانی كه صحو بعد المحو است- برای اهل السّلوك و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد. و علامت این نحو از خلوص آن است كه غوایت شیطان را در آنها راهی نیست و طمع شیطان از آنها یكسره بریده است؛ چنانچه در آیه شریفه فرماید از قول آن پلید: فَبِعِزَّتِكَ لُاغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعینَ الّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخلَصین. "249" و در اینجا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد؛ و این مقامی است بالاتر از اخلاص در عمل. و شاید حدیث معروف نبوی كه می فرماید: مَنْ اخْلَصَ للَّه ارْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ علی لِسانِهِ. "250" مراد جمیع مراتب اخلاص باشد؛ یعنی، اخلاص عملی و صفتی و ذاتی. و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتی داشته باشد كه مراتب اخلاص دیگر از لوازم او است.

و شرح این حدیث شریف و بیان مقصود از "ینابیع الحكمة" و كیفیّت جریان آن از قلب به لسان، و مدخلیّت خلوص در این جریان، و خصوصیّت "اربعین صباح"، از نطاق بیان در این رساله خارج است و محتاج به رساله ای جداگانه است. و رساله معروف به تحفة الملوك فی السّیر و السلوك منسوب به عارف باللَّه مرحوم بحر العلوم است كه عمده نظرش شرح این حدیث شریف است. و آن رساله لطیفه ای است، گرچه خالی از بعض مناقشات نیست؛ و لهذا بعضی آن را از آن بزرگوار نمی دانند؛ بعید هم نیست.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 164

فصل سوم در بیان بعضی مراتب اخلاص است

به طریق اجمال به طوری كه مناسب با وضع این اوراق است یكی از مراتب آن، تصفیه عمل است- چه عمل قلبی یا قالبی- از شائبه رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، چه برای محمدت یا برای منفعت یا برای غیر آن. و در مقابل این، اتیان عمل است ریائاً. و این ریاء فقهی، و از همه مراتب ریا پست تر و صاحب آن از همه مرائی ها بی ارزشتر و خسیستر است.

مرتبه دوم، تصفیه عمل است از حصول مقصودهای دنیوی و مآرب زائله فانیه، گرچه داعی آن باشد كه خدای تعالی به واسطه این عمل عنایت كند؛ مثل، خواندن نماز شب برای توسعه روزی، و اتیان صلاة اوّل ماه مثلًا برای سلامت از آفات آن ماه، و دادن صدقات برای سلامتی، و دیگر مقصدهای دنیوی. و این مرتبه از اخلاص را بعضی از فقهاء علیهم الرحمة شرط صحت عبادات شمرده اند در صورتی كه اتیان عمل برای رسیدن به آن مقصود باشد. و این، خلاف تحقیق است به حسب قواعد فقهیّه؛ گرچه پیش اهل معرفتْ این نماز را به هیچ وجه ارزشی نیست و مثل سایر كسبهای مشروعه است، بلكه شاید از آن نیز كمتر باشد.

مرتبه سوّم، تصفیه آن است از رسیدن به جنّات جسمانیّه و حور و قصور و امثال آن از لذات جسمانیّه. و مقابل آن، عبادت اجیران است؛ چنانچه در روایات شریفه است. و این نیز در نظر اهل اللَّه چون سایر كسبها است، الّا آن كه عمل این كاسب اجرتش بیشتر و بالاتر است در صورتی كه قیام به امر كند و از مفسدات صوریّه عمل را تخلیص كند.

مرتبه چهارم، آن است كه عمل را تصفیه كند از خوف عقاب و عذابها [ی ] جسمانی موعود. و مقابل آن، عبادت عبید است؛ چنانچه در

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 165

روایات است. "251" و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتی ندارد و از نطاق عبودیّت اللَّه خارج است. و در نظر اهل معرفت فرق نكند كه انسان عملی را بكند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا، یا خوف عقاب و عذاب آخرتی، یا برای رسیدن به زنهای دنیائی، یا برای رسیدن به زنهای بهشتی، در این كه هیچ یك برای خدا نیست، و داعی بر داعی امری است كه مطابق قواعد فقهیّه عمل را از بطلان صوری خارج كند؛ ولی در بازار اهل معرفت این متاع را ارزشی نباشد.

مرتبه پنجم، تصفیه عمل است از رسیدن به سعادات عقلیّه و لذّات روحانیّه دائمه ازلیّه ابدیّه و منسلك شدن در سلك كروبیّین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائكه مقرّبین. و در مقابل آن، عمل نمودن برای این مقصد است. و این درجه گرچه درجه بزرگ و مقصد عالی مهمی است، و حكماء و محقّقین به این مرتبه از سعادت خیلی اهمّیّت دادند و برای او ارزش قائل شدند، ولی در مسلك اهل اللَّه این مرتبه نیز از نقصان سلوك و سالك آن نیز كاسب و از اجیران به شمار می رود، گرچه در متجر و مكسب با سایرین فرقها دارد.

و در ازاء این مرتبه كه مرتبه ششم است تصفیه آن است از خوف عدم وصول به این لذّات و حرمان از این سعادات. و در مقابل، عمل برای این مرتبه از خوف است. و این نیز گرچه مرتبه عالیه ای است و از حدّ اشتهای امثال نویسنده خارج است، ولی در نظر اهل اللَّه این نیز عبادت عبید است و عبادت معلّل است.

مرتبه هفتم، تصفیه آن است از وصول به لذّات جمال الهی و رسیدن به بهجتهای انوار سبحات غیر متناهی كه عبارت از جنّت لقاء است. و این مرتبه، یعنی جنّت لقاء از مهمّات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 166

و دست آمال نوع از آن كوتاه است، و اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرّفند، و اهل حبّ و جذبه از كمّل اهل اللَّه و اصفیاء اللَّه هستند؛ و لكن این كمال مرتبه كمّل اهل اللَّه نیست، بلكه از مقامات معمولی سرشار آنها است. و این كه در ادعیه، مثل مناجات شعبانیّه، حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته یا اشاره به داشتن آن نموده، نه آن كه مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است؛ چنانچه مرتبه هشتم كه در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل از خوف فراق نیز از كمال مقامات كمّل نیست، و این كه جناب امیر المؤمنین كَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِكَ "252" گوید از مقامات معمولی سرشار او و مثل او است.

بالجمله، تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللَّه لازم است، و عمل با آن معلّل و از حظوظ نفسانیّه خارج نیست؛ و این كمال خلوص است. و پس از این، مراتب دیگری است كه از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است كه بیان آن اینجا مناسب نیست.

فصل چهارم

اكنون كه مراتب اخلاص و مقامات عبادات را تا اندازه ای دانستی، خود را مهیا كن برای تحصیل آن، كه علم بدون عمل را ارزشی نیست و بر عالم حجت تمامتر و مناقشه بیشتر است. افسوس كه ما از معارف الهیّه و از مقامات معنویّه اهل اللَّه و مدارج عالیه اصحاب قلوب بكلّی محرومیم. یك طایفه از ما به كلّی مقامات را منكر و اهل آن را به خطا و باطل و عاطل دانند؛ و كسی كه ذكری از آنها كند یا دعوتی به مقامات آنها نماید، او را بافنده و دعوت او را شطح محسوب دارند. این دسته از مردم را امید نیست كه بتوان متنبّه به

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 171 فصل چهارم ..... ص : 166

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 167

نقص و عیب خویش كرد و از خواب گران بیدار نمود- انّكَ لا تَهْدی مَنْ احْبَبْتَ. "253" و ما انْتَ بمُسْمِعٍ مَنْ فی الْقُبُور. "254"

آری، آنهایی كه چون نویسنده بیچاره از همه جا بی خبر دلشان زنده به حیات معرفت و محبّت الهیّه نیست مردگانی اند كه غلاف بدنْ قبور پوسیده آنها است، و این غبار تن و تنگنایِ بدنِ مظلمْ آنها را از همه عوالم نور و نور علی نور محجوب نموده: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّه لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نور. "255" این طایفه هر چه حدیث و قرآن از محبّت و عشق الهی و حبّ لقاء و انقطاع به حق بر آنها فرو خوانند، به تأویل و توجیه آن پردازند و مطابق آراء خود تفسیر كنند- آن همه آیات لقاء و حبّ اللَّه را به لقاء درختهای بهشتی و زنهای خوشگل توجیه نمایند. نمی دانم این گروه با فقرات مناجات شعبانیه چه می كنند كه عرض می كنند: الهی، هَبْ لی كَمالَ الانقِطاعِ الَیْكَ، وَ انِرْ ابْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْكَ حَتّی تَخْرِقَ ابْصارُ القلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِلَ الی مَعدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ ارواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ. الهی، وَ اجْعَلْنی مِمّنْ نادَیْتَهُ فَاجابَكَ، وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِك.

"256" آیا این "حجب نور" چیست؟ آیا "نظر به حق"، مقصود گلابیهای بهشت است؟ آیا "معدن عظمت" قصرهای بهشتی است؟ آیا "تعلّق ارواح به عزّ قدس"، یعنی تعلّق به دامن حور العین برای قضای شهوت؟ آیا این "صعق و محو از جلال"، یعنی محو در جمال زنهای بهشتی است؟ آیا این جذبه ها و غشوه ها كه برای رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در نماز معراج دست می داده و آن انوار عظمت و بالاتر از آن را كه مشاهده می كرده در آن محفلی كه اعظم ملائكة اللَّه كه جبرئیل امین علیه السلام است محرم سرّ نبود و جرأت پیش رفت انمله ای نداشت، جذبه برای یكی از زنهای خیلی خوب بوده؟ یا

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 168

انواری مثل نور شمس و قمر و بالاتر از آن می دید؟ آیا آن قلب سلیمی كه معصوم علیه السلام در ذیل آیه شریفه الّا مَنْ اتَی اللَّه بِقَلْبٍ سَلیم "257" فرمود: "سلیم آن است كه ملاقات كند حق تعالی را در صورتی كه در آن غیر حق نباشد." "258" مقصود از آن كه غیر حق نباشد، یعنی غیر كرامت حق نباشد؟ كه برگشت به آن كند كه غیر از گلابی و زردآلو نباشد؟

خاك بر فرق من كه عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیّات مشغول شد. ولی لَعَمْرِ الحَبیب كه مقصودی از این كلام نیست جز آن كه برای برادران ایمانی، خصوصاً اهل علم، تنبّهی حاصل آید و لا اقّل منكر مقامات اهل اللَّه نباشند، كه این انكار سر منشأ تمام بدبختیها و شقاوتها است. مقصود ما آن نیست كه اهل اللَّه كیانند، بلكه مقصود آن است كه مقامات انكار نشود؛ امّا صاحب این مقامات كیست، خدا می داند. و این امری است كه كسی را بر آن اطلاعی نیست- "آن را كه خبر شد خبری باز نیامد". "259"

و یك طائفه دیگر آنانند كه مقامات اهل معرفت را منكر نیستند و عناد با اهل اللَّه ندارند، ولی اشتغال به دنیا و تحصیل آن و اخلاد به لذّات فانیه آنها را از كسب علمی و عملی و ذوقی و حالی بازداشته. اینها مریضانی را مانند كه تصدیق مرض خویش را دارند، ولی شكمْ آنها را نمی گذارد كه به پرهیز و خوردن دوای تلخ اقدام كنند؛ چنانچه طائفه اول مریضانی را مانند كه اصل وجود چنین مریضی و مرضی را در دار تحقّق تصدیق نكنند؛ با آن كه خود مبتلا هستند، اصل وجود مرض را انكار كنند.

و یك طایفه آنانند كه به كسب علمی پرداختند و اشتغال به تحصیل معارف علماً پیدا كردند، ولی از حقایق معارف و مقامات اهل اللَّه به اصطلاحات و الفاظ و به زرق و برق عبارات اكتفا نموده خود و عدّه ای بیچاره را در رشته الفاظ و اصطلاحات به زنجیر كشیده و از جمیع مقاماتْ قناعت به

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 169

گفتار نموده اند. در اینان یكدسته پیدا شود كه خودْ خود را می شناسند، ولی برای ترأّس بر یك دسته بیچاره این اصطلاحات بی مغز را مایه كسب معیشت قرار داده اند و با الفاظ فریبنده و اقوال جالب توجّه صید قلوب صافیه بندگان خدا را می كنند. اینها شیاطینی هستند انسی كه ضررشان از ابلیس لعین كمتر نیست بر عباد اللَّه. بیچارگان ندانند كه قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و كسی را حق تصرّف در آن نیست. اینها غاصب منزلگاه حقّند و مخرّب كعبه حقیقی هستند؛ بتهایی تراشند و در دل بندگان خدا كه كعبه بلكه بیت المعمور است جای گزین كنند؛ اینها مریضانی هستند كه به صورت طبیب خود را در آورده و آنها را به مرضهای گوناگون مهلك گرفتار كنند.

و علامت این طایفه آنست كه به ارشاد اغنیاء و بزرگان بیشتر علاقه دارند تا ارشاد فقراء و درویشان. بیشتر مریدان اینان از صاحبان جاه و مال است، و خود آنها به زیّ اغنیاء و صاحبان جاه و مال هستند. اینها سخنانی بسیار فریبنده دارند، كه خود را در عین حال كه به قذارات دنیاویّه هزار گونه آلودگی دارند، در نظر مریدان تطهیر كنند و از اهل اللَّه قلم دهند. آن بیچارگان ابله نیز چشم خود را از همه معایب محسوسه آنها پوشیده و به اصطلاحات و الفاظی بی مغز دل خوش داشته اند.

اكنون كه كلام بدین جا رسید، سزاوار باشد كه یكی دو حدیث كه در این موضوع وارد شده ذكر كنم؛ گرچه از رشته سخن خارج است، ولی تبرّك به كلام اهل البیت نیكو است.

عَن كتاب الخصال لِلشّیخِ الَّصدُوقِ رحمه اللَّه بِاسْنادِهِ الی ابی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قال: انّ مِنَ الْعُلَماءِ مَنْ یُحِبَّ انْ یَجْمَعَ عِلْمَهُ وَ لا یُحِبُّ انْ یُؤْخَذُ عَنْهُ: فَذاكَ فی الدَّرْكِ الاوَّلِ مِنَ النّارِ. و مِنَ الْعُلَماء مَنْ اذا وُعِظَ انِفَ، وَ اذا وَعَظَ عَنَّفَ؛ فذاك فیِ الدَّرِك الثانی مِنَ النّار. وَ مِنَ الْعُلَماءِ مَنْ یَری انْ یَضَعَ الِعلْمَ عِنْدَ ذَوی الثَّرْوَةِ وَ الشَّرَفِ، وَ لا یَری لَهُ فی المَساكینِ وضعاً؛ فذاكَ فی الدَّرْكِ الثالِثِ مِنَ النّار. وَ مِنَ العُلَماءِ مَنْ یَذْهَبَ فیِ عِلْمه مَذْهَبَ الَجبابِرَةِ و السّلاطین: فَانْ رُدَّ عَلَیْهِ وَ قُصِّرَ فی شَی ءٍ مِنْ امرِهِ، غَضِبَ؛ فَذَاكَ فِی الدّرْكِ الرّابع مِنَ النّارِ. وَ مِنَ العُلَماءِ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 170

مَنْ یَطْلُبُ احادیَث الیَهودِ وَ النّصاری لِیُغْزِرَ بِهِ عِلْمَهُ وَ یُكْثِرَ بِهِ حَدِیثَهُ؛ فَذاكَ فی الدَّرْكِ الْخامسِ مِنَ النّار. وَ منَ العُلماءِ مَنْ یَضَعُ نَفْسَهُ لِلْفُتْیا وَ یقولُ: سَلونی. وَ لَعَلَّهُ لا یُصیبُ حْرفاً واحداً، و اللَّه لا یُحِبُ الْمُتَكَلِّفین؛ فذَاكَ فی الدَّرْك السّادِسِ مِنَ النّار. وَ مِنَ العُلَماءِ مَنْ یَتَّخِذُ العِلْمَ مُرُوَّةً وَ عَقْلًا؛ فَذاكَ فی الدَّرْكِ السابعِ مِنَ النّار. "260"

و عن الكُلَیْنی رَحِمَهُ اللَّه فی جامِعِهِ الكافی بِاسْنادِهِ الَی الْباقِرِ عَلَیْهِ السَّلامُ: مْن طَلَبَ العِلْمَ لِیُباهِیَ بِهِ الْعُلَماءَ اوْ یُمارِیَ بِهِ السُّفَهاءَ اوْ یَصْرِفَ (به- خ) وُجُوهَ النّاسِ الَیْه، فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ انَّ الرِئاسَةَ لا تَصْلَحُ الّا لِاهْلِها. "261"

و عن الصّادقِ عَلَیْه السّلام: اذا رَایْتُمُ الْعالِمَ مُحبّاً لِلدُّنْیا فَاتَّهِمُوهُ عَلی دینِكُمْ. فَانَّ كُلَّ مُحِبٍّ بِشَی ءٍ یَحُوطُ ما احَبَّ. وَ قالَ: اوحَی اللَّه تَعالی الی داوُدَ عَلَیْه السلام: لا تَجْعَلْ بَینی وَ بَیْنَكَ عالَماً مَفْتُوناً بِالدُّنیا، فَیَصُدُّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتی. فِانّ اوُلئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِی الْمُریدینَ. انّ ادْنی ما انَا صانِعٌ بِهمْ انْ انْزَعَ حَلاوَةَ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 171

مُناجاتی مِنْ قُلُوبِهِم. "262"

و آنان كه در این طایفه شیّاد و كلاه بردار نیستند و خود سالك طریق آخرت و در صدد تحصیل معارف و مقامات هستند، گاهی اتفاق افتد كه از شیطان قاطعِ طریق گول خورده مغرور شوند و معارف و مقامات را حقیقةً عبارت از اصطلاحات علمیّه كه خود تراشیده یا از تراشیدن دیگران استفاده كرده اند می دانند. اینان نیز تا آخر عمر نقد جوانی و روزگار زندگانی را صرف در تكثیر اصطلاح و ضبط كتب و صحف كنند؛ مثل یك طایفه از علماء تفسیر قرآن كه استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرائات و معانی لغات و تصاریف كلمات و محسّنات لفظیّه و معنویّه و وجوه اعجاز قرآن و معانی عرفیّه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند، و از دعوات قرآن و جهات روحیّه و معارف الهیّه آن بكلّی غافلند. اینان نیز به مریضی مانند كه رجوع به طبیب نموده نسخه او را گرفته، و معالجه خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و كیفیت تركیبات آن دانند. اینان را مرض خواهد كشت و علم به نسخه و مراجعه به طبیب برای آنها بكلّی بی نتیجه است.

عزیزا، جمیع علومْ عملی است حتی علم التّوحید را نیز اعمالی است قلبیّه و قالبیّه. توحیدْ تفعیل است؛ و آن، كثرت را به وحدت برگرداندن است؛ و این از اعمال روحیّه و قلبیّه است. تا در كثرات افعالیّه واقعی و سبب حقیقی را نشناختی و دیده حق بین پیدا نكردی و خدا را در طبیعت ندیدی و جهات كثرات طبیعیّه و غیر طبیعیّه را فانی در حق و افعال او نكردی و سلطان وحدت فاعلیّت حق در قلبت علم نیفراشته، از خلوص و اخلاص و صفا و

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 176 فصل پنجم اكنون كه رشته سخن بدین جا رسید ناچارم از ذكر بعض درجات دیگر اخلاص به طوری كه مناسب این مقام است ..... ص : 173

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 172

تصفیه بكلّی دور و از توحید مهجوری. تمام ریاهای افعالیّه و اكثر ریاهای قلبیّه از نقصان توحید افعالی است. آن كه مردم ضعیف بیچاره بیكاره را مؤثر در دار تحقّق می داند و متصرّف در مملكت حق می شمارد، از كجا می تواند خود را از جلب قلوب آنها بی نیاز داند و عمل خود را از شرك شیطان تصفیه و تخلیص كند؟ تو سرچشمه را باید صافی كنی تا آب صافی از آن بیرون آید، و الّا با سرچشمه گل آلود توقّع صفای آب نداشته باش. تو اگر قلوب بندگان خدا را در تحت تصرّف حق بدانی و معنی "یا مقلّب القلوب" را به ذائقه قلب بچشانی و به سامعه قلب برسانی، خود با این همه ضعف و بیچارگی در صدد صید قلوب برنیایی. و اگر حقیقت بِیَدِهِ مَلَكوتُ كُلِّ شَی ء وَ لَهُ المُلْكُ وَ بِیَدِهِ المُلْك را به قلب بفهمانی، از جلب قلوب بی نیاز شوی، و به قلوب ضعیفه این مخلوق ضعیف خود را محتاج ندانی، و غنای قلبی برای تو رخ دهد. تو در خود حسّ احتیاج كردی و مردم را كارگشا دانستی، پس محتاج به جلب قلوب شدی؛ و خود را به قدس فروشی متصرّف در قلوب انگاشتی، پس محتاج به ریا شدی؛ اگر كارگشا را حق می دیدی و خود را نیز متصرّف در كون نمی دیدی، بدین شركها احتیاج پیدا نمی كردی.

ای مشرك مدّعی توحید و ای ابلیس در صورت آدمزاده، تو این ارث را از شیطان لعین بردی كه خود را متصرّف می بیند و فریاد لَاغْوِیَنَّهُمْ "263" می زند. آن بدبخت و شقیّ در حجابهای شرك و خودبینی است؛ و آنان كه عالم و خود را مستقل دانند نه مستظلّ و متصرّف دانند نه مملوك، از شیطنت ابلیس ارث برده اند. از خواب گران برآی، و به قلب خود برسان آیات شریفه كتاب الهی و صحیفه نورانی ربوبی را. این آیات با عظمت برای بیدار كردن من و تو فرو فرستاده شده، و ما جمیع حظوظ خود را منحصر به تجوید و صورت آن كردیم و از معارف آن غفلت ورزیدیم تا شیطان بر ما حكومت كرد و حكمفرما شد و در تحت سلطه شیطان واقع شدیم.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 173

عجالتاً مطلب را اینجا ختم كنم و این سخن را بگذارم برای جای دیگر. ان شاء اللَّه در آداب قرائت به شمه ای از این مطلب خواهم پرداخت و راه استفاده قرآن شریف را بر خود و بر بندگان خدا باز خواهم كرد باذن اللَّه و حسن توفیقه. و السلام.

فصل پنجم اكنون كه رشته سخن بدین جا رسید ناچارم از ذكر بعض درجات دیگر اخلاص به طوری كه مناسب این مقام است

یكی از درجات اخلاص، تصفیه عمل است از رؤیت استحقاق ثواب و اجر. و در مقابل آن، شوب آن است به طلب اجر و رؤیت استحقاق مزد و ثواب. و این از یك مرتبه اعجاب به عمل خالی نیست، كه سالك باید خود را از آن تخلیص كند. و این رؤیتِ استحقاق از نقصان معرفت به حال خود و حق خالق تعالی شأنه است؛ و این نیز از شجره خبیثه شیطانیّه است كه به رؤیت خود و عمل خود و انّیّت و انانیّت برگردد. بیچاره انسان تا در حجاب رؤیت اعمال خویش است و آن را از خود می داند و خود را متصرف در امر می داند، از این مرض نجات پیدا نكند و به این تصفیه و تخلیص نائل نگردد. پس، سالك باید جهد كند و با ریاضات قلبیّه و سلوك عقلی و عرفانی به قلب بفهماند كه جمیع اعمال از موهبات و نعمتهای الهیّه است كه حق تعالی به دست بنده اجرا فرموده. و چون توحید فعلی در دل سالك جای گزین شد، عمل را از خود نداند، پس طلب ثواب نكند بلكه ثواب را تفضلْ و نعم را ابتدائی داند.

و در كلمات ائمّه اطهار علیهم السلام، خصوصاً صحیفه سجّادیّه همان صحیفه نورانیّه الهیّه كه از سماء عرفان عارف باللَّه و عقل نورانی سیّد ساجدین نازل شده برای خلاص بندگان خدا از سجن طبیعت و فهماندن ادب عبودیّت و قیام در خدمت ربوبیّت، این لطیفه الهیّه بسیار مذكور است؛ چنانچه در

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 174

دعای سی و دوم عرض كند: فَلَكَ الْحَمْدُ عَلی ابْتِدائِكَ بِالنِّعَمِ الجِسامِ وَ الهامِكَ الشُّكْرَ عَلَی الْاحْسان. "264"

و در جای دیگر گوید: نِعَمُكَ ابتِداءٌ و احسانُكَ التَّفَضُّل. "265"

و در مصباح الشّریعة فرماید: وَ ادْنی حَدِّ الْاخْلاصِ بَذلُ الْعَبْدِ طاقَتَهُ، ثُمَّ لا یَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللَّه قَدْراً فَیوجِبَ بِهِ عَلی رَبِّهِ مُكافاةً لِعَمَلِه. "266"

درجه دیگر اخلاص، تصفیه عمل است از استكثار و خوشنودی به آن و اعتماد و دلبستگی بدان. و این نیز از مهمّات سلوك سالك است كه او را از قافله سالكان الی اللَّه بازدارد و به سجن مظلم طبیعت محبوس كند. و این نیز از شجره خبیثه شیطانیّه روید، و از خودخواهی است كه از ارث شیطانی می باشد كه خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین "267" گفت و این از جهل انسانی است به مقام خود و مقام معبود جلّت عظمته.

اگر بیچاره ممكن، مقام نقص و عجز و ضعف و بیچارگی خود را بداند و مقام عظمت و بزرگواری و كمال حق را بشناسد، هر گز عمل خود را بزرگ نبیند و خود را قائم به امر محسوب ندارد. بیچاره، عملی را كه در بازار دنیا برای یك سال او بیش از چند تومان ارزش قائل نیستند اگر از صحّت و اجزاء آن مأمون باشند، از دو ركعت آن توقّعهای غیر متناهی دارد. این خوشنودی و استكثار عمل است كه مبدأ بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی است كه ذكرش به طول انجامد.

در احادیث شریفه بدین مطلب اشاره فرموده اند؛ چنانچه در كافی شریف

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 175

سند به حضرت موسی بن جعفر سلام اللَّه علیهما رساند انِّهُ قالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ: یا بُنَیَّ، عَلَیْكَ بِالْجِدِّ؛ وَ لا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنْ حَدِّ التَّقْصیرِ فی عِبادَةِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ طاعَتِهِ، فَانَّ اللَّه لا یُعْبَدُ حَقَّ عِبادَتِه. "268"

و قال علیه السلام فی حدیث آخر: كُلُّ عَمَلٍ تُریدُ بِهِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فكُنْ فِیْهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ؛ فَانّ النّاسَ كُلَّهُمْ فی اعمالِهِمْ فیها بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اللَّه مُقَصِّرونَ الّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ. "269"

و عنه علیه السلام: لا تَسْتَكْثِرُوا كَثیرَ الْخَیْر. "270" و در صحیفه كامله در وصف ملائكة اللَّه فرماید: الَّذینَ یَقوُلُونَ اذا نَظَروا الی جَهَنَّمَ تَزْفَرُ الی اهْلِ مَعْصِیَتِكَ: سُبْحانَكَ، ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِك. "271"

ای ضعیف، جایی كه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله اعرف خلق اللَّه است و عمل او از همه كس نورانی تر و با عظمت تر است اعتراف به عجز و تقصیر كند و ما عَرَفْناكَ حقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادتِكَ "272" گوید و ائمّه معصومین علیهم السلام آن طور در محضر مقدس اظهار قصور و تقصیر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 176

كنند، از پشه لاغری چه خیزد؟ "273" آری، آنها مقام معرفتشان به عجزِ ممكن و عزت و عظمتِ واجب تعالی شأنه اقتضا می كرد آن اظهارات و اعترافات را. ما بیچارگان از جهل و حجابهای گوناگون به گردن فرازی برخاستیم و خودفروشی و عمل فروشی كنیم. سبحان اللَّه! چه كلام صادقی است فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام كه می فرماید: عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ احَدُ حُسّادِ عَقْلِه. "274" این از بی عقلی نیست كه شیطان امر ضروری را بر ما تعمیه كند و ما در میزان عقل به سنجش آن بر نخیزیم؟ ما خود بالضرورة می دانیم كه اعمال ما و همه بشر عادی بلكه همه ملائكة اللَّه و روحانیّین در میزان مقایسه با اعمال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و ائمّه هدی سلام اللَّه علیهم قدر محسوسی ندارد و به هیچ وجه در حساب نیاید، آن گاه، اعتراف به تقصیر و اظهار عجز از قیام به امر از آن بزرگواران متواتر بلكه فوق حد تواتر است. این دو قضیّه ضروریّه به ما نتیجه می دهد كه باید به هیچ یك از اعمال خود خوشنود نباشیم؛ بلكه اگر به قدر عمر دنیا به عبادت و اطاعت قیام كنیم، خجل و شرمسار باشیم و منفعل و سرافكنده باشیم؛ مع الوصف، چنان شیطان در قلب ما متمكّن شده و حكومت بر عقول و حواس ما می كند كه از این مقدّمات ضروریّه نتیجه نگرفته بلكه احوال قلوب ما به عكس است.

آن سروری كه یك ضربت یوم الخندقش به تصدیق رسول اللَّه (ص) افضل از جمیع عبادات جن و انس است "275" با آن همه عبادات و ریاضات كه علیّ بن الحسین، كه اعبد خلق اللَّه است، اظهار عجز می كند كه مثل او باشد، "276" اظهار عجز و تذلّلش و اعتراف به قصور و تقصیرش از ما بیشتر و

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 179 فصل پنجم اكنون كه رشته سخن بدین جا رسید ناچارم از ذكر بعض درجات دیگر اخلاص به طوری كه مناسب این مقام است ..... ص : 173

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 177

بالاتر است. رسول خدا كه علیّ مرتضی و جمیع ما سوی اللَّه بنده درگاه اویند و ذرّه خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلّم به تعلیم او هستند، آن طور قیام به امر می كند. پس از خلعت نبوّت ختمیّه، كه تمام سیر دایره كمال و لبنه اخرای معرفت و توحید است، ده سال در كوه حرا برپا می ایستد و قیام به اطاعت می كند تا آن كه قدمهای مباركش ورم می كند و خدای تعالی بر او آیه فرو می فرستد: طه ، ما انْزَلْنا عَلَیكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی. "277" ای طاهر هادی، ما قرآن بر تو فرو نفرستادیم كه به مشقت بیفتی، تو پاكیزه و هادی هستی، اگر مردم اطاعت تو نكنند، از نقص و شقاوت آنها است نه نقصان سلوك یا هدایت تو، مع ذلك، عجز و قصور خود را اعلان می فرماید.

سید بن طاوس قدس سرّه از جناب علیّ بن الحسین حدیثی نقل كنند كه ما این رساله را متبرّك به آن می كنیم؛ گرچه قدری طولانی است، ولی چون شرح بعضی حالات آن سرور است، شامّه ارواح از آن متعطّر شود و ذائقه قلوب از آن ملتذّ گردد.

عنه قُدِّسَ سِرُّهُ فی فَتْحِ الابوابِ باسنادِهِ عَن الزّهری، قالَ: دَخَلْتُ مَعَ عَلِیِّ بن الحسین علیهما السلام علی عَبْدُ المَلِكَ بن مَرْوانَ. قالَ: فَاسْتَعْظَمَ عَبدُ المَلِكَ ما رَأی مِنْ اثَرِ السُّجُودِ بَیْنَ عَیْنَیْ عَلی بنِ الحسین علیهما السلام. فقالَ: یا ابا مُحَمَّدٍ، لَقَدْ بَیَّنَ عَلَیْكَ الاجتِهادُ، وَ لَقَدْ سَبَقَ لَكَ مِنَ اللَّه الحُسْنی ، وَ انْتَ بِضْعَةٌ مِنْ رَسولِ اللَّه صلَّی اللَّه عَلَیْه وَ آله، قَریبُ النَّسَبِ، وَ كیدُ السَّبَبِ، وَ انَّكَ لذو فَضْلٍ عَظیمٍ عَلی اهلِ بَیْتِكَ وَ ذوی عَصْرِكَ، وَ لَقَدْ اوتیتَ مِنَ الفَضْلِ وَ العِلْمِ و الدّینِ وَ الْوَرَعِ ما لَمْ یُؤْتَ احَدٌ مِثْلَكَ وَ لا قَبْلَكَ الّا مَنْ مَضی مِنْ سَلَفِكَ. وَ اقبَلَ یُثْنی عَلَیْهِ وَ یُطریهِ. قال: فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: كُلَّما ذَكَرْتَهُ وَ وَصَفْتَهُ، مِنْ فَضْلِ اللَّه سُبْحانَهُ وَ تأئیدِهِ وَ تَوْفِیقِهِ؛ فَایْنَ شُكْرُهُ عَلی ما انْعَمَ یا امیرَ الْمُؤْمنین؟ كانَ رَسولُ اللَّه صلی اللَّه علیه و آله یَقِفُ فی الصَّلاةِ حَتّی تَرُمَّ قَدَماهُ، وَ یَظْمَأُ فی الصِّیامِ حتّی یَعْصِبَ فوهُ. فَقیل لَهُ: یا رَسولَ اللَّه، أَ لَمْ یَغْفِرِ اللَّه لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 178

تَاخَّر؟ فَیَقُولُ (ص): أ فلا اكونُ عَبْداً شَكُورًا. الحَمْدُ للَّه علی ما اوْلی و ابْلی وَ لَهُ الحَمْدُ فی الآخِرَةِ و الاولی . و اللَّه، لَوْ تَقَطَّعَتْ اعْضائی وَ سالَتْ مُقْلِتایَ عَلی صَدْری انْ اقوُمَ للَّه جَلَّ جَلالُهُ بِشُكْرِ عُشْرِ الْعُشْرِ مِنْ نِعْمَةٍ واحِدَةٍ مِنْ جَمیعِ نِعَمِهِ الَّتی لا یُحصیها الْعادّون وَ لا یَبْلُغُ حَدَّ نِعْمِةٍ مِنْها عَلی جَمیعِ حَمْدِ الْحامِدینَ، لا و اللَّه، أ و یَرانِیَ اللَّه لا یَشْغَلُنی شَی ءٌ عَنْ شُكْرِهِ وَ ذِكْرِهِ فی لَیْلٍ و لا نهارٍ و لا سِرٍّ وَ لا عَلانِیَهٍ. وَ لَوْ لا انَّ لِاهلی عَلی حقّاً وَ لسائِرِ النّاسِ مِنْ خاصِّهِمْ وَ عامِّهِمْ عَلَیَّ حُقوقاً لا یَسَعُنی الَّا الْقِیامُ بِها حَسَبَ الوُسْعِ و الطّاقَهِ حتّی اؤَدّیَها الَیهِمْ، لَرَمَیْتُ بِطَرْفِی الَی السَّماءِ و بِقَلْبی الَی اللَّه، ثُمَّ لَمْ ارْدُدْهُما حتّی یَقْضِی اللَّه عَلی نَفْسی، وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ. وَ بَكی علیه السّلام و بَكی عَبدُ الملِك ... الخبر "278".

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 179

و ما از ترجمه حدیث شریف خودداری كردیم، چنانچه از بعض مراتب اخلاص كه مناسب مقام و وضع رساله نیست صرف نظر نمودیم كه موجب طول كلام و ملالت خاطر نگردد.